سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، كورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستين برخورد با سوارهاي ليدي در نبرد « پتريوم » تشخيص داد كه سواران پارس نسبت به سوارهاي مادي و به خصوص سوار نظام معروف ليدي خيلي ضعيفاند، به همين جهت تعداد سوارهاي پارسي را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانيد و براي تشويق و ترغيب جوانان به سواري و سواركاري، مقرر داشت هر كسي كه از دولت اسب مي گيرد بايد هميشه سواره حركت كند و به مركب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداري آن از جان و دل بكوشد و براي سواركاران خوب امتيازها و جوايزي قائل گرديد كه در مسابقهها به آنان اعطاء ميشد.
ارابههاي داسدار
بنا به روايت گزنفون تا زمان كورش بزرگ ارابه هاي جنگي معمول آن دوره را مطابق مرسوم «ترواييها» ميساختند و به كار ميانداختند و اين نوع ارابهها بين ماديها و آشوريها و ساير ملتهاي آسيايي معمول شده بود. كورش در ضمن آزمايش آنها دستور داد ارابه هاي جديدي بسازند كه براي جنگ مناسبتر باشد. چرخهاي آن ارابهها را محكم تر و محور آنها را درازتر از ارابههاي قديمي گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخها و واژگون شدن ارابهها بهتر جلوگيري شود.
كرسي رانندهي ارابه از چوب خيلي محكم و به صورت برجكي ساخته ميشد كه بلندي آن فقط تا محاذي آرنجهاي راننده ميرسيد تا او در راندن اسبها آزاد باشد. در دو انتهاي محور چرخها دو داس آهني به پهناي دو «ارش» رو به پايين و درست در زير آنها دو داس ديگر رو به بالا نصب كرده بودند كه در موقع تاخت ارابهها اين داسها به هر چيزي كه برميخوردند از هم ميشكافتند.
از ارابههاي جديد در زمان كورش سيصد دستگاه تهيه شد و به فرمان او محل اين ارابهها در آرايش جنگي، جلو خط اول پياده نظام بود و مأموريت اصلي آنها تاختن بر روي صفوف دشمن و شكافتن آرايش او و باز كردن راه و هموار ساختن خط سير پياده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آساي ارابهها هر گونه مقاومتي را در معبر خود متلاشي ميساخت.
ارابههاي داسدار تا اواخر دوره هخامنشيان در ارتش ايران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » يعني آخرين نبرد داريوش سوم با اسكندر در اردوي ايران دويست ارابه داسدار وجود داشته و در اين مورد ديودور مي گويد: « حملهي ارابه هاي داسدار بسيار وحشت آور و برش داسهاي آنها به اندازهايي تند و تيز بود كه افراد پياده مقدوني را به دو نيم مي كرد». به علاوه، در همين نبرد پنجاه فيل جنگي در اردوي داريوش سوم وجود داشته كه موجب هراس و واهمهي مقدونيان گرديده است و از قرار معلوم استفاده از فيل در جنگ از موقع تسلط ايران به حبشه و آفريقاي شمالي و هندوستان غربي در ارتش ايران معمول شده است.
گردونهها
علاوه بر اربههاي داسدار، كورش بزرگ به ابتكار خويش دستور داد گردونهها يا برجهاي چوبي بلند و چرخداري ساختند كه هريك داراي هشت مال بند بود و هشت گاوميش به آنها بسته مي شد؛ هر برجي به چند خانه تقسيم و در آن بيست تن كماندار قرار مي گرفتند.
البته حركت اين گردونه ها كند بود و در موقع جنگ مانند حصاري پشت سر خطوط پياده نظام صف مي كشيدند تا چنان كه در اثر شدت فشار دشمن پياده نظام خودي مجبور به عقب نشيني بشود به محض رسيدن به نزديكي صف اين ارابهها، هم مهاجم ناگهان زير باران تيركمانداران ارابهها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پياده نظام خودي در پناه ارابهها قادر به خودآرايي شود و بار ديگر" به حمله مبادرت كند.
ارتفاع اين گردونهها به اندازهاي بود كه كمانداران از بالاي آنها به طور كامل بر دشمن مسلط ميشدند و بعضي وقتها نيز فرماندهي براي مشاهدهي اوضاع صحنه نبرد به يكي از اين گردونهها سوار ميشد و از بالاي آن عمليات طرفين را زير نظر مي گرفت.
آرايش جنگي
براي اين كه با شيوهي به كارگيري رستههاي مختلف در آن دوره آگاه شويم، آرايش جنگي قواي كورش را در نبرد «تمبره» از روي كتاب گزنفون بررسي ميكنيم:
1. در جلوي جبهه يكصد ارابهي داسدار در يك خط.
2. در پشت سر ارابهها در خط اول گروه حملهاي مركب از پانزده هزار پياده سنگين اسلحه پارسي با آرايشي به عمق دوازده صف؛ پهلوهاي اين خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسي به عمق چهار صف پوشيده شده بود.
3. زوبين اندازان در خط دوم براي اين كه زوبينهاي خود را از بالاي سر خط اول به مسافت نزديك پرتاب كنند.
4. كمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تيرهاي خود را از بالاي سر افراد خطوط جلو به مسافت دور مي انداختند.
5. واحدهاي احتياط كه عبارت از نصف ديگر پياده نظام سنگين اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.
6. در پشت سر اين خطوط برجهاي متحرك يا گردونهها در يك صف قرار داشته و حصار محكم و متيني را تشكيل ميدادند.
گزنفون در آرايش جنگي كورش از اسواران «جماز» هم ذكري مي كند كه فقط براي رم دادن اسبهاي ليدي مورد استفاده بود. به گفتهي گزنفون علاوه بر پرچمهايي كه قسمتهاي مختلف هر يك براي خود داشتند، پرچم فرماندهي ايران عبارت از «عقاب زرين» بود كه با بالهاي افراشته به چوب بلندي نصب كرده بودند. گزنفون اضافه مي كند كه در زمان او هم پرچم پادشاهان ايران به همين صورت بوده است.
سازمان نوين
مورخين يوناني براين عقيده هستند كه در زمان داريوش اول ارتش ايران سازمان نويني پيدا كرد و پادگانهاي ثابتي در پايتختهاي مختلف و مركزهاي كشورهاي تابع ايران و قلعههاي مرزي ايجاد شد. داريوش بزرگ ضمن اصلاحاتي در سازمان كشوري ايران از لحاظ سازمان لشكري و گسترش نيروهاي انتظامي ، مملكت خود را به پنج منطقهي نظامي تقسيم و فرماندهي هر منطقهايي را به يك سپهسالار تفويض نمود.
در پايتخت اصلي ايران، كه مقر پادشاه بود، گارد مخصوصي مركب از دو هزار سوار و دوهزار پياده از بزرگزادگان پارسي و مادي و شوشي تشكيل يافته بود كه از حيث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از يك نيزه بلند، يك كمان دراز و يك تركش پر از تير بود كه در مواقع تشريفات، به نوك نيزههاي بلند سربازان يك گلوله زرين يا سيمين نصب مي شد.
داريوش سپاه مخصوص ديگري تشكيل داد كه عدهي افراد آن به ده هزار نفر مي رسيد و به ده هنگ تقسيم مي شد. اين عده را «سپاه جاويدان» ميخواندند، زيرا هيچ گاه از تعداد آن كاسته نمي شد و به جاي كساني كه ميمردند يا در جنگ كشته ميشدند، بيدرنگ كسان ديگري را ميگماشتند. افراد اين سپاه همگي رزم آزموده ودلير و چالاك و در تيراندازي و سواري سرآمد ديگران بودند.
در زمان داريوش، در مركز هر يك از كشورهاي تابع ايران پادگانهاي ثابتي براي حفظ امنيت و جلوگيري از تجاوز احتمالي همسايگان برقرار شد. عده افراد اين پادگانها نسبت وسعت و اهميت منطقه تغيير ميكرد، چنان كه هردوت عدهي پادگان ايراني مأمور مصر را 240 هزارنفر ذكر مي كند. در قلعههاي سرحدي هم پادگانهاي ثابتي وجود داشت كه رياست آن با فرمانده قلعه « دژبان » بود.
البته اين پادگانها غير از قسمتهاي سوار و پياده يي بود كه در موقع جنگ از ولايتها احضار مي شدند و اين قسمتها اغلب تعليمهاي نظامي مرتبي نداشته و لباسها و سلاحهاي گوناگون و زبانها و عادتهاي مختلف و به فرماندهي رؤساي محلي خودشان داخل ارتش شاه مي شدند. به گفته هردوت، تاريخنگار يوناني، اين قبيل افراد گاهي فاقد زره و كلاه خود و جوشن بودند و سپرهايشان از تركهي بافته شده بود و نيزههايشان كوتاه بود.
گزنفون در فصل چهارم كتاب خود موسوم به « اكونوميكز » در اين باب اين طور مينويسد: شاه پارس اهميت فوق العادهايي به سپاه ميدهد. بدين معني كه به واليان هر ايالت يا مردمي كه خراج ميدهند امر كرده است كه عدهايي سوار و تيرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوصگوشزد كرده كه تهيهي اين قوا براي حفظ امنيت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و ضروري است.
وي ادامه ميدهد: شاه سواي قواي مزبور، پادگانهايي در قلعهها دارد و اين قواي مختلف و سپاهيان اجير را كه بايد به طور كامل مسلح باشند. شاه همه ساله سان ميبيند. در موقع سان غير از پادگان قلعهها كه هميشه بايد سر پست خود حاضر باشند قسمتهايي هم در ميداني كه براي سان معين شده جمع مي شوند، واحدهايي كه نزديك مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه مي گذرند. در قسمتهايي كه از حيث اسلحه و وسايل وبه خصوص اسبها مرتب باشند به سر كردگانشان درجه و امتياز مي دهند و برعكس به سركردگاني كه قسمت آنان نامرتب و بد باشد، كيفري سخت مقرر مي شود و بيشتر اين اشخاص را از كار بركنار ميكنند و كسان ديگري را به جاي آنان مي گمارند.
بر اساس روايت هردوت و ساير مورخان، اين گروههاي مختلف لشكري هر كدام پرچمي مخصوص به خود داشتهاند ولي چگونگي اين پرچمها را شرح ندادهاند و بيشتردربارهي پرچم فرماندهي سخن راندهاند كه چنان كه ذكر شد به شكل عقاب طلايي با بالهاي افراشته بر بالاي چوب بلندي نصب مي كردند يا روي گردونه شاهي مي افراشتند.
نيروي دريايي
در زمان داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي به فكر ايجاد نيروي دريايي افتاد و ابتدا از كشتيهاي مستعمرات يوناني آسياي صغير و مردم مصر و فينيقيه استفاده كرد. ولي بعد به فرمان شاه در فينيقيه و كاريه و يونيه و سواحل بوسفور كشتيهايي ساخته شد كه مطابق نوشتههاي هردوت از كشتيهاي يوناني بزرگتر و سرعت سيرشان بيشتر بوده است.
به طور كلي كشتيهاي نيروي دريايي هخامنشي بر سه نوع بوده است:
1- كشتيهاي «تري روم» كه داراي سه رديف پارو زن در سه طبقه بوده و كشتي جنگي محسوب مي شده است.
2- كشتيهاي دراز مخصوص حمل و نقل اسبها و سوار نظام.
3- كشتيهاي كوچكتر براي باركشي و حمل آذوقه و وسايل اردويي.
ملوانان اين كشتيها اغلب از فنيقيها و يونانيها و يا مصريها بودند، ولي افسران آنها هميشه از بين پارسيها و ماديها انتخاب ميشدند. بطوري كه از گفتهي مورخ مذكور بر مي آيد، بارگيري اين كشتيها به وزن امروز 5 تا 15 تن بوده است، تعداد كشتيهاي ايران را در زمان خشايارشا چهار هزار فروند ذكر كرده اند.
از روي اطلاعاتي كه مورخين مذكور به ما مي دهند معلوم مي شود كه ايرانيها به امر دريانوردي آشنايي داشتهاند، چنان كه در زمان داريوش دو گروه اكتشافي از سواحل بحرالجزاير (درياي اژه) به يونان و ايتاليا و از هند به درياي عمان و بحر احمر و از راه نيل به درياي مغرب فرستاده مي شود و در زمان خشايارشا گروهي براي كشف سواحل آفريقا مأمور مي شوند.
در دوران هخامنشيان در بعضي از جنگها ديده مي شود از قواي مزدور و اجير يوناني هم استفاده ميكردهاند و همين موضوع بيشتر در سستي انضباط و اختلال ارتش آن دوره ايران دخالت داشته است. چنان كه بعدها در جنگهاي كورش كوچك با اردشير يا جنگهاي داريوش سوم با اسكندر نتايج اين كار به خوبي معلوم شد.
لباس و تداركات
از نوشته هاي مورخين يوناني بر مي آيد كه لباسهاي افراد نظامي مختلف و در هر يك از ملتها و طايفههاي تابع ايران به شكل لباس معمول همان ملت يا طايفه بوده است و به طور عموم عبارت از يك قباي دراز كه تا پايين زانو ميرسيده و روي آن كمربند يا شالي بسته مي شده و شلوار كه تا ساق پاها را مي پوشانيده است. كلاه افراد به طور معمول از نمد ماليده و محكم و به شكل گرد (پارسيها) يا چند ترك (ماديها) يا دراز و نوك تيز ( سكاها ) بوده است.
در حمله به دشمن نواختن كرنا و سرنا معمول بوده و هنگام هجوم تمام افراد با هم هراي مي كشيدند. بنابر آن چه كه هردوت از اردو كشي خشايارشا به يونان تعريف مي كند t علاوه بر آذوقه و عليق چند روزه كه در بنه هاي جنگي با عدهها همراه بود، در طول راه تشكيل مراكز تداركاتي و تهيه انبارهاي آذوقه و عليق و همچنين ساختن جادههاي نظامي و پلهاي موقتي و قايقي روي رودخانهها و نيز ريختن درختهاي جنگل براي باز كردن راه عبور قشون متداول بوده است.
بنابراين، عمليات مربوط به « ركن چهارم » در آن دوره با حسن وجوه انجام مي يافته چنان كه اردوكشي خشايارشا را به يونان بعدها به خصوص از لحاظ امور مربوطه به ركن چهارم مورد مطالعه و تحقيق قرار دادهاند. به طور كلي مورخين و فرماندهاني كه از روي گفتههاي هردوت پيرامون اين قضيه تحقيق و تعمق كرده اند، اردوكشي خشايارشا را به يونان از وقايع مهم تاريخ به شمار آوردهاند و همه بر اين عقيده هستند كه از لحاظ استراتژي از عمليات نظامي برجسته و بي نظير عهد قديم است.
خبررساني و ارتباط
از كارهاي ديگر دوران پادشاهان هخامنشي كه از نظر نظامي شايان اهميت است، يكي ساختن جادهها براي برقراري ارتباط بين ايالتها و مركز و بين خود آنها و همچنين براي سهولت نقل و انتقال نيروهاي نظامي از پادگانهاي مختلف به جبهه جنگ است كه اغلب مورخان يوناني به خصوص هردوت از خوبي اين جادهها تعريف ميكنند.
ديگري ايجاد وسايل خبررساني از جمله چاپارخانههاي متعدد شامل تعداد زيادي از اسبهاي بادپا و چابكسواران زبردست كه حكمها و فرمانهاي نظامي را به سرعت و دست به دست به مقصد ميرساندند.
هرودوت دربارهي سرعت حركت چاپارهاي هخامنشي چنين روايت مي كند: «هيچ جنبندهايي را نمي توان فرض نمود كه چالاكتر و سريعتر از اين چاپارها طي طريق بنمايد.»
در زمان هخامنشيان روي خطوط ارتفاعي كه چشم اندازي به يكديگر داشته چهارطاقيها و برجهايي ميساختند كه اخبار و فرمانهاي فوري را با روشن كردن آتش روي آنها با نشانههاي مخصوص به يكديگر مخابره مي كردند. چنان كه هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره مي نكند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طريق جزيرههاي سيكلاد به سارد.امروز هم در بعضي نقاط ايران و بيشتر در نواحي جنوب، خرابه هاي اين چهارطاقي ها و برجها كه به نظر ميرسد براي مخابره با آتش بوده، روي ارتفاعات موجود و نمايان است.
بازرسان شاه
از جانب پادشاهان هخامنشي براي هر ايالتي دو نفر بازرس معين شده بود كه از بين اشخاص اصيل و مجرب و مورد اعتماد انتخاب مي شدند و به منزله چشم و گوش شاه بودند و كليه مشاهدههاي خود را دربارهي وضع مأمورين كشوري و لشكري به وسيله چاپار مخصوص و به طور مستقيم براي شاه مي فرستادند. وجود همين اشخاص بود كه مانع مي شد در جريان كارهاي لشكري و كشوري كمتر انحرافاتي رخ بدهد و اين بازرسان همراه خود قوه اجرايي نيز داشتند.
انضباط
راجع به انضباط ارتش در دورهي هخامنشي نهايت مراقبت و سختگيري به عمل ميآمد، مجازاتهايي كه براي جرمهاي نظامي بهخصوص خيانت به شاه و مملكت وضع شده بود به شدت اجرا مي شد. در عين حال نسبت به عمليات قضات نيز توجه خاصي داشتند و هر قاضي كه بر خلاف عدالت حكم مي داد. تحت تعقيب قرار مي گرفت. به همين جهت مطابق روايات پلوتارك و ديودور قضات از بين رؤساي خانوادههاي درجه اول كه در پارس هميشه مورد احترام و ملاحظه بودند، انتخاب مي شدند و حتي در شوراي نظامي هم از وجود ايشان استفاده مي گرديد.
برچسبها: